در دوران جنگ داخله یکی می بیند، یکی می خواند، یکی می راند و یکی فریاد می زند. یکی در دنیای مجازیست، یکی در نزدیکی سرفه می کند، یکی در آسمان حقیقی سیر می کند و دیگری به خواب می گریزد. در شلوغی جنگ داخله یکی رسانه در اختیار دارد، یکی به سلاح سرد مجهز شده، یکی دل را به آتش گلوله می بندد و دیگری را توان هسته ایست که به کار گرفتنش را ممنوع کرده اند
در شلوغی جنگ داخله آسمان به جنگ آفتاب و باران ست. پرنده ها می خوانند و پاییز زمین را نقاشی می کند. در این شلوغی جنگ داخله پیمان های صلح و جنگ بی معناست. احساس حکم فرماست و عقل مشغول انجام تکالیف عقب مانده
جنگ داخله را امیدی به پایان نیست. چشم بسته ایم به غنایم جنگی در سرخی غروب و زوزه ی دلنشین کفتار و شغال در دریدن لاشه ها
1 comment:
درست مثل یه فیلم خیلی درام که آدم مجبور بشه نگاه کنه
Post a Comment