Sunday, December 21, 2008

Dreamland


گاه فکر می کنم چند دهه دیر رسیدم. مثل همه ی کارهای دیگر زندگی. شاید هم چند ده هزار سال دیر رسیدم. آرزوی من دنیایی ست که شمارش تا ده بود و پیشرفته ترین ماشینِ محاسبه چوب و ریگ. آرزوی من دنیایی ست که هیچ کتابی را بزرگتر از ۳ برگ نمی نوشتند و هیچ مساله ی مصنوعی نبود که هر کس نظری نوین برای بحث داشته باشد! حقوق بشر و سگ و خرس و اسب و شغال معنا نداشت؛ دنیایی که داستانها علمی تخیلی نبود و از زبان مادربزرگ شنیده می شد که از مادربزرگش شنیده بود. گرما و نور شبانه اش رقص آتش چوب بود که هزار چرخ میزد و هیچ مقاله ی علمی ای یکی را بررسی نمی کرد