(Removed)
محکوم می شوم به خاطر بیش از ۴ سال سکوتمحکوم می شوم به خاطر خواندن یادگاریهایی که سالها حسرت نبودنش را خوردم
محکوم می شوم به خاطر کارهایی که دیگران کردند و نوشتند و بوسیدند و رفتند
محکوم می شوم به تکرار
It was far from reality
تکرار سکوتتکرار حسرت
تکرار آآآآه ه ه ه
6 comments:
سکوت... تکرار سکوت... حسرت... تکرار حسرت... محکومیت... حتی اگه تکرار هم نشه تلخه. تلخ شد آخرش. کاش نمی شد. حیف که هیچ وقت کاش ها جوای نمی دن
قضیه بدجوری این دیالوگه: "وای وای وای، امشب به اندازه ی همه ی بشریت قلبم سنگینه سنگینه سنگینه..." ه
یادت میاد منو؟ روزنه ای در تاریکی شب... ه
قلب من کوچکتر از آن است که به اندازه ی همه ی بشریت سنگین شود! ناله ای بود از سر عادت
.
آره یادمه. آخه فقط یه نفرو می شناسم که حانیه رو با «ح» می نویسه
.
پ.ن. ... که دیگه نه وبلاگ می نویسه نه آنلاین میشه
یه وقت جسارت به قلب شما نشه، قلب خودم و عرض کردم. که البته اونم اون دورانش با پابان رسیده
;)
There is nothing glorious in the reality. Believe me, I was close to it!
To anonymous:
you are the glorious reality!
far is reality
Post a Comment