Thursday, August 14, 2008

Reverie


بیداریها را خواب می بینم و خواب ها را در بیداری. اسرارم در خواب دیگران برملا می شود. با خوابی فراموش می کنم و با خوابی به یاد می آورم گذشته ی فراموش شده را. به خوابی عاشق می شوم و آرام، و به خوابی دیگر جنون و آشفتگی وجودم را فرا می گیرد. هفته ای برای مساله ای فکر می کنم و زمان نوشتن به یاد می آورم خوابی گذشته را در حال نوشتن همان معادلات و نامعادلات. حتی قسمتهای پیش بینی نشده را از خواب جایگزین می کنم و چه بسا زیباتر از بیداری حل می شوند
...
و در این میان یکی همچنان بی پاسخ است، بی تعبیر و در تکررارر!ه

1 comment:

Anonymous said...

خواب و بی خبری فرار گریز نا گزیر! خوش باش به هر قیمتی