سایه ای از گذشته تا افق گسترده بود
خندان می رقصید و گریان می خواند
کاکلیهای چشمان خسته اش نشان از راهی دور داشت
طوطی خاموش گلویش پیام ماهی ها را آورده بود
"روزنی بود به اقرار بهشت"
از پریای قصه بود و به دنبال آثاری از وجود
ناله ی شبگیر گذشته را می خواند
در حالی که در افق طرح سبز زندگی می کشید
خندان می رقصید و گریان می خواند
کاکلیهای چشمان خسته اش نشان از راهی دور داشت
طوطی خاموش گلویش پیام ماهی ها را آورده بود
"روزنی بود به اقرار بهشت"
از پریای قصه بود و به دنبال آثاری از وجود
ناله ی شبگیر گذشته را می خواند
در حالی که در افق طرح سبز زندگی می کشید
3 comments:
لخت و عور تنگ غروب سه پری نشسته بود
زار و زار گریه میکردن پریا مثل ابرای بهار گریه میکردن پریا
از افق جرینگ جرینگ صدای زنجیر میومد
از عقب از توی برج ناله شبگیر میومد
پریا گشنتونه پریا تشنتونه پریا خسته شدین مرغ پر بسته شدین
پریای نازنین چتونه زار میزنین
توی این صحرای دور نمیگین که برف میاد
........
اوه اوه
این پیرزنه این همه کار می کرد و ما خبر نداشتیم
مار و بگو که چه غافل از کنارش رد شدیم
;)
پشت پرچین هراس چشمه ساریست زلال..........
یک شب درون قایق دلتنگ خواندند آنچنان....
Post a Comment