Thursday, October 09, 2008

Benz


بنز بود. سیاه. سواری می داد مثل بنز. روزی صدها نفر جابه جا می کرد. از خواب به کار، از کار به خواب. گازوییل می خورد مثل بنز. سربالایی می رفت مثل بنز. دود می کرد مثل بنز. مرد جنگی بود. زره پوشی سیاه که به دیوار می کوبید جهانی می لرزید! ضرب المثل شده بود: «مثل بنز». پرواز نمی کرد ولی فلانی می پرید «مثل بنز»!

بنزینش دادند. سوپر بدون سرب. دل-پیچه گرفت. گوشه ای افتاد به رسم زمانه. دفتر نقاشی کودکان شد به امید کشیدن طرحی از زندگی بر صورت به گل نشسته. نشست به تماشای هنرنمایی ژیان و پیکان و پراید و سمند. شکست در برابر ظرافت و لطافت مدرن. در برابر رنگهای سفید و زرد.ه

3 comments:

Anonymous said...

salam
man bargashtam

Anonymous said...

بنزت و عشقه حاجی

- BYSKH - said...

بد سنگین نوشتی ها! زدی داغونمون کردی که