Friday, March 28, 2008

Vancouver at 2:30AM


دنیای روز را کت و شلوارها می سازند و خیابانهای شب را جماعتی مست که در هوای ابری ستاره می شمارند. از روز تا شب، از آفتاب تا شب ابری پرستاره یک خیابان بیشتر نیست. دو قدم دورتر از کلابهای رقص و صدای بم موسیقی، صدا به زبری سیاه پوستی بدل می شود با کلماتی شمرده و کشیده:ه
Thank you gentlemen for listening to me and not shooting me out here. I am HIV positive and need some cents for food ...
قدم هایی سریع تو را به زن میان سالی اسپانیایی می رساند که مست و کیسه به دست عابرین پیاده را با صدایی زبر و خشن به میهمانی آبجو می خواند. آنقدر باهوش که از آهنگ کلمات، شاهنامه بخواند؛ آنقدر مست که آهنگی در کلماتش دیده نشود.ه
تنوع رنگ در تاریکی شب بسیار بیشتر از روزهاست. و آنقدر هست آدمِ بیکارِ خواب زده، که اتوبوسی برایشان به حرکت درآید. اتوبوس شب رنگین کمانی ست از سفیدِ شرابی تا خاکستریِ دودی

5 comments:

Anonymous said...

من گفتم ترسناک (برای کسی بود که می‌دونست چه خبره و حالش هم خوب بود) نه من و تو که
....

Anonymous said...

بمیرم برای این بیکاراهی خواب زده من

Anonymous said...

تو چرا همش آنلاین هستی چرا یکی از دوستات هیچ وقت نیست چرا اینترنت رو ترک کرده خیلی مسخره است چرا بچه مردمو بدبخت کرده معتاد کرده بعد خودش ترک کرده یه رفیق ناباب
تلخ ترین جمله ایی که تو عمرم شنیدم :
"چرا نمیخوای باور کنی که هر سلامی یه خداحافظی داره "
خستم و ناراحت چرا جواب منو نمیده چرا من روزی 5 تا قرص آرام بخش باید بخورم
چرا باید تمام روز بخوابم ؟ چرا شبا نمیتونم بخوابم چرا تمام شب بیدارم ؟؟؟؟
چرا همه جا میرم دنبال یه نشونه از اون ولی پیدا نمیکنم ؟چرا تو وبلاگش چیزی نمینویسه تا من بدونم زنده است ؟
چرا جواب نامه هامو نمیده ؟
چرا دیگه هیچ وقت سبز نمیشه؟
هچ وقت آن نمیشه ؟
چرا من اینقدر بدبختم ؟

هر بامداد تلخ
گویی کسی به زمزمه در گوش من میخواند :
خورشید یک دروغ قدیمیست
باور مکن بخواب

کاش امشب بخوابم دیگه هیچ وقت بیدار نشم

علیرضا said...

To anonymous:

قدر مجموعه ی گل مرغ سحر داند و بس

I do not know who you are. I'm not sure who you are. But would be happy to know and talk!

Anonymous said...

از کویر آمده ام
چشمم از خاطره ریگ پر است
ابر من باش و دلم را بتکان
سلام آقای عزیز
خوب مثل اینکه نمردم از همیشه هم زودتر بیدار شدم به خاطر مامان جونم
درد و دل کردن با غریبه ها
وقتی دیگه دستت به جایی بند نیست
وقتی دیگه نه خدایی داری نه ایمانی ، نه دوستی و فقط هیچ هیچ
یه روز به خاطر خدا باید از عشقم بهش میگذشتم نتونستم
حالا که اون از همه عشقم گذشت چه راحت گذشت چقدر بی ارزش بودم و نمیدونستم وگرنه نمیگفتم همه وجودم
یه چیز باارزش تری رو فداش میکردم
حالا دیگه رویی ندارم خجالت میکشم که تو تنهایی هام به خدا پناه ببرم یا ازش کمک بخوام که منو از این اسارت نجات بده
از این اسارت از این عطش دلبستگی بهتر بگم وابستگی که بیچارم کرده
دلم میخواد رها بشم دلم میخواد مثل چند سال پیش باشم که اصلا ندونم دوست داشتن یعنی چی دلم میخواد یه دختر بچه بشم همسن خواهر کوچیکم بدون هیچ فکر و غم و غصه ایی
جز غم چه هنر دارد عشق ؟
پیش خودم میگم حتما خدا بهم میگه برو حرف دلت رو به کسی بزن که یه روز شد خدات
همون که یه روز بهش گفتی تو خدای منی ...
اون خیلی خوبه خیلی عزیزه هیچ تقصیری نداره قرار از اول همین بود که وقتی تو دنیای واقعی کسی رو دوست داشت بهم بگه و بگیم خدا نگه دار ولی همیشه خودمو گول میزدم فکر نمیکردم به این سختی باشه به این زودی ......
تقصیر خودم بود خودم خواستم زنگ تفریحش باشم
وقتی درس میخونه وقتی خسته است بیام باهاش حرف بزنم دلقکش بشم تا بخنده
بیمار خنده های توام بیشتر بخند
خورشیدآرزوی منی گرمتر بتاب
ولی باید میدونستم اگه برای کسی در حد یه زنگ تفریح باشم خوب یه روز از این زنگ تفریح خسته میشه براش تکراری میشم
آقای مهربونی که فارسی رو اینگلیسی جواب میدی ! یعنی این یجور رسمه میشه به من هم بگید تا بدونم ؟؟
من کی هستم ؟ من یه دختر آشفته با مشکلات روحی روانی فراوان میباشم
نمیدونم اینا رو چرا اینجا نوشتم شاید دنبال یه نفر میگشتم برای درد و دل خیلی جاها رفتم ولی پیدا نکردم
نمیدونم اینجا نوشتم شاید بخونه شاید عصبانی بشه شاید باهام دعوا کنه من به دعوا کردنش راضیم
قربونش برم فکر کنم امتحان داره
هیچ قانونی نمی شنود
فریاد استمداد و ترک خوردن عاطفه را
هیچ وکیلی دفاع نمیکند یک قلب شکسته را
و هیچ قاضی نبود عاطفه را محکوم نمیکند .