سرد بود
نوشته بودم
اما سهراب زیباتر نوشته بود
:
مانده تا برف زمين آب شود
مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه ي چتر
ناتمام است درخت
زير برف است تمناي شنا کردن کاغذ در باد
و فروغ تر چشم حشرات
و طلوع سر غوک از افق درک حيات
مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد
در هوايي که نه افزايش يک ساقه طنيني دارد
و نه آواز پري مي رسد از روزن منظومه ي برف
تشنه ي زمزمه ام
مانده تا مرغ سر چينه ي هذياني اسفند صدا بردارد
پس چه بايد بکنم
من که در لخت ترين موسم بي چهچهه سال
تشنه ي زمزمه ام
بهتر آن است که برخيزم
رنگ را بردارم
روي تنهايي خود نقشه ي مرغي بکشم
No comments:
Post a Comment