جنگ بین من ۳۶ ساله و ۱۸ ساله دیر زمانیست که بالا گرفته است. من ۳۶ ساله منطقی ست. شراب می خورد و لبخند می زند. عصبانی می شود به اخمی و شادی می کند به لبخندی. نصیحت می کند و نصیحت می شود. من ۳۶ ساله متواضع است. گذشت می کند. ادعا ندارد. غرورش را به دوستی می فروشد اما گویی کسی خریدار نیست. تازگیش به باران است و عشقش تک درختی پاییزیست در میان سروهای کوتاه.
من ۱۸ ساله شاکیست. سیگاری می کشد و سیگاری. با هر بادی دل به کسی می بندد و با باد دلی جوابش می دهد! خون می ریزد. لجباز است. فریاد می زند. بلند می خندد. مدعی و طلبکار است. انتظار دارد. انتظار لبخندی و محبتی از در و دیوار.
من ۱۸ ساله برای من منفورترین من دنیاست ولی گویی بیشتر دوستش می دارند
من ۱۸ ساله شاکیست. سیگاری می کشد و سیگاری. با هر بادی دل به کسی می بندد و با باد دلی جوابش می دهد! خون می ریزد. لجباز است. فریاد می زند. بلند می خندد. مدعی و طلبکار است. انتظار دارد. انتظار لبخندی و محبتی از در و دیوار.
من ۱۸ ساله برای من منفورترین من دنیاست ولی گویی بیشتر دوستش می دارند